محمد رعایت جهرمی
چکیده
علامه جعفری با اشاره به اصول بنیادین و جهانی حقوق بشر، بر آن است که ادیان الهی و در رأس آن، اسلام، نقطة اوج حقوق انسانی هستند. جامعیت اسلام در تبیین حقوق و تکالیف از نوع نگاه آن به انسان به عنوان «انسان کلّی» در قالب «چهرة جهانی» مشهود است. ایشان با اشاره به ریشههای فطری و طبیعی مبانی اصلی و پنجگانة حقوق جهانی بشر، بر این ...
بیشتر
علامه جعفری با اشاره به اصول بنیادین و جهانی حقوق بشر، بر آن است که ادیان الهی و در رأس آن، اسلام، نقطة اوج حقوق انسانی هستند. جامعیت اسلام در تبیین حقوق و تکالیف از نوع نگاه آن به انسان به عنوان «انسان کلّی» در قالب «چهرة جهانی» مشهود است. ایشان با اشاره به ریشههای فطری و طبیعی مبانی اصلی و پنجگانة حقوق جهانی بشر، بر این باورند که حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، توافقی «هشتاد درصدی» دارند. اسلام نیز بر اصول حق حیات، کرامت انسانی، تعلیم و تربیت، آزادی و تساوی تأکید دارد و در مواردی، از جمله نگاه ویژة اسلام به تعریف و ارزش انسانها اختلاف بیستدرصدی دارند. اما در کانت، قواعد حقوق بشر، همان قواعد «پیشینی» عقل عملی هستند. کانت مطلقانگارانه از «جهانشمولی» حقوق بنیادین سخن میراند. علامه ضمن پذیرش حقوق مذکور، بر لزوم تعدیل آن بر مبنای توجه به هنجارهای سایر فرهنگها تأکید میورزد. حقوق بشر کانتی، در عین پیشینی بودن، ریشه در عقل دارند، نه وحی؛ چراکه از متن پروتستانتیزمی سر برآوردهاند که به عرفی و دنیوی شدن دین انجامیدهاست. آرمانشهر کانت در قالب «جامعة مشترکالمنافع»، محصول چنین رویکردی است. حقوق بشر کانتی، شریعتزدایی شدهاست و اخلاقی محض است. این در حالی است که حقوق مدّ نظر علامه جعفری، در عین اخلاقمحوری، برآمده از وحی و منطبق با شریعت هستند. نوشتار حاضر با محوریت مفهوم حق، به نقاط اشتراک و افتراق علامه و کانت خواهد پرداخت.
روح الله رمضانی؛ احمد علی اکبر مسگری
دوره 9، شماره 35 ، مهر 1392، ، صفحه 83-96
چکیده
این نوشتار عهدهدار انجام واکاویهایی است که هر بحثی در اخلاق زیستمحیطی بهنحوی مبتنیبر آنهاست: این واکاویها تا اندازهای به جایگاه، اهمیت، و نتیجهبخشیِ این شاخه از فلسفه و تا اندازهای به روشها، پیشانگاشتها، مفهومها، استدلالها، و دیدگاههای مطرح در آن نظر دارد. بر پایة این واکافتها نتایجی ایجابی بهدست ...
بیشتر
این نوشتار عهدهدار انجام واکاویهایی است که هر بحثی در اخلاق زیستمحیطی بهنحوی مبتنیبر آنهاست: این واکاویها تا اندازهای به جایگاه، اهمیت، و نتیجهبخشیِ این شاخه از فلسفه و تا اندازهای به روشها، پیشانگاشتها، مفهومها، استدلالها، و دیدگاههای مطرح در آن نظر دارد. بر پایة این واکافتها نتایجی ایجابی بهدست خواهد آمد. استدلال خواهد شد که رویکرد اصولنگر که به اصول حاکم بر رفتار اخلاقیِ میپردازد، گریزناپذیر است. در ادامه با پیشنهاد رویکردی فاعلبنیاد یا کنشبنیاد بجای رویکرد موضوع بنیاد، از شکلی از کلگرایی دفاع میشود که درجهبندیِ وظایف را نادیده نمیگیرد. همچنین، ضمن واکاویِ مفاهیم پایهایِ اخلاق همچون «ارزش»، «وظیفه» و «حق»، نشان داده خواهد شد که با ابتناء وظیفة انسان در قبال طبیعت بر انگارة «حق»، بجای انگارة ارزش، گرههای نظری در اخلاق زیستمحیطی بهتر گشوده خواهد شد.
میثم سفید خوش؛ یوسف شاقول
چکیده
جان راولز نظریه عدالت خویش را اساسا در تقابل مستقیم با نظریه فایده گرایی شکل داده است زیرا معتقد است فایده گرایی آماده است تا آزادی و عدالت را برای تامین منفعت و سعادت افراد جامعه قربانی کند. راولز به منظور ارائه نظریه ای که از آفات فایده گرایی و به ویژه فردگرایی افراطی آن بری باشد ضروری می بیند تا راهکارها و مفاهیم اساسی فلسفه حق هگل ...
بیشتر
جان راولز نظریه عدالت خویش را اساسا در تقابل مستقیم با نظریه فایده گرایی شکل داده است زیرا معتقد است فایده گرایی آماده است تا آزادی و عدالت را برای تامین منفعت و سعادت افراد جامعه قربانی کند. راولز به منظور ارائه نظریه ای که از آفات فایده گرایی و به ویژه فردگرایی افراطی آن بری باشد ضروری می بیند تا راهکارها و مفاهیم اساسی فلسفه حق هگل را از نو مورد بازخوانی قرار دهد زیرا هگل نیز در زمانه خود و در رویارویی با اندیشه های متفکران دوره روشن اندیشی، درگیر معضلاتی مشابه مشکلات موجود در فایده گرایی بوده است. در واقع راولز استفاده از نگرش هگلی را برای تبیین نظریه عدالت و مفاهیم اساسی آن مفید می داند. مقاله حاضر در پی آن است تا اولا نشان دهد که راولز چگونه برای تامین هدف مذکور روایتی ویژه از مهمترین عناصر فلسفه حق هگل ارائه داده و سمت و سوی آن را منطبق با جریان لیبرالیسم معرفی کرده است. او در این راستا دو نوع از لیبرالیسم را از هم تمییز داده و نظریه خود را همراه با اندیشه کانت و هگل از مصادیق نوع واحدی از آنها بر می شمارد. دوم اینکه به نظر می رسد راولز به منظور نیل به مطلوب خویش ناگزیر بوده است تا به رغم اذعان اولیه خویش مبنی بر کانتی بودن نظریه اش دست کم در برخی از موارد اساسی، از نگرش کانتی روی گردانده و به جانب نگرش هگلی روی آورد. تبیین و استدلال وجوه اساسی این گشت فکری هدف دیگر مقاله حاضر را شامل می شود.