سید محمد علی دیباجی؛ مصطفی عابدی
چکیده
با توجه به جایگاه نور در حکمت اشراق این سوال پیش میآید که چرا سهروردی از یک سو نور را به جای وجود برگزیده و از سوی دیگر از شرق و غرب جغرافیایی که در مورد وطن به کار میرود، استفاده میکند. پاسخ اصلی نوشتة حاضر اثبات جهانمیهنی اشراقی از منظر سهروردی است. در این مجال با بررسی هستیشناسی نوری و به تبع آن معنای وطن از منظر ...
بیشتر
با توجه به جایگاه نور در حکمت اشراق این سوال پیش میآید که چرا سهروردی از یک سو نور را به جای وجود برگزیده و از سوی دیگر از شرق و غرب جغرافیایی که در مورد وطن به کار میرود، استفاده میکند. پاسخ اصلی نوشتة حاضر اثبات جهانمیهنی اشراقی از منظر سهروردی است. در این مجال با بررسی هستیشناسی نوری و به تبع آن معنای وطن از منظر حکمت اشراق به تحلیل جهان وطنی سهروردی میپردازدیم. با توجه به اینکه سهروردی از یک سو در هستیشناسی خود از نظام نوری استفاده میکند و از سوی دیگر واژههایی مرتبط با مقولة وطن مانند شرق و غرب را به کار میبرد؛ هستیشناسیاش با مقولۀ وطن و به واسطۀ آن جهانوطنی پیوند مییابد. بر این اساس در اندیشۀ سهروردی نه تنها وطن همسان با هستی است بلکه باید گفت عین هستی به شمار میرود و پهنای وطن به گسترۀ هستی امتداد مییابد. دراندیشۀ جهان وطنی سهروردی، چون انسانها متعلق به یک حیقیقت نوریاند به لحاظ ذاتی میان آنها اختلافی نیست و به یک اندازه دارای حرمت هستند بنابراین مبنا هیچ یک از اختلافات عرضی مانند رنگ و زبان و خاک و... حق ویژهای را به گروهی خاص نمیدهد و هیچ گروهی را بر دیگری برتر نمیکند.