محمد عنبرسوز؛ یوسف نوظهور
چکیده
بباروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم، توجه ویژهای به شناخت و معرفتشناسی دارد. بر اساس نظر اسپینوزا، شناخت انواع و مراتبی دارد که معتبرترین آنها شناخت شهودی است و از همین رهگذر، او به بحث از شهود، متعلق آن و ویژگیهایش میپردازد. جستار حاضر، ضمن بررسی اقسام شناخت در اندیشه اسپینوزا، به واکاوی مفهوم و متعلق شهود در نظر ...
بیشتر
بباروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم، توجه ویژهای به شناخت و معرفتشناسی دارد. بر اساس نظر اسپینوزا، شناخت انواع و مراتبی دارد که معتبرترین آنها شناخت شهودی است و از همین رهگذر، او به بحث از شهود، متعلق آن و ویژگیهایش میپردازد. جستار حاضر، ضمن بررسی اقسام شناخت در اندیشه اسپینوزا، به واکاوی مفهوم و متعلق شهود در نظر او خواهد پرداخت. همچنین مقاله پیش رو، بر اساس دو دسته از تفاسیر، نشان خواهد داد که در سیر تفکر اسپینوزا، تغییری در متعلق معرفت شهودی صورت میپذیرد که ناشی از گذر اندیشه اسپینوزا از تقسیم معرفت بر مبنای صورت شناسایی به تقسیم آن بر اساس محتوای شناسایی است. این تغییر در انتقال اسپینوزا از رساله اصلاح فاهمه به کتاب اخلاق نمایان میشود و مفسران بر سر آن اختلافاتی دارند؛ بنابراین شهود موردنظر اسپینوزا در هر دو اثر، امری استنتاجی، بیواسطه و بیقاعده است؛ اما متعلق آن در رساله اصلاح فاهمه صفت و حالت و در اخلاق تنها حالت -یا ذوات اشیاء جزئی- است.
بیان کریمی؛ سید مصطفی شهرآیینی؛ یوسف نوظهور
چکیده
اسپینوزا نخستین و مهمترین فیلسوف سیاسی است که دموکراسی را بهترین نوع حکومت قلمداد کرد. برتری دموکراسی در فلسفة سیاسی اسپینوزا بر مبانیِ مابعدالطبیعیِ اندیشة وی مبتنی است. اسپینوزا دربارة سرشت انسان از دو موضع سخن گفته است: از سویی، به تبیین طبیعتگرایانهای از انسان میپردازد و کُناتوس یا صیانت ذات را نخستین و بنیادیترین ...
بیشتر
اسپینوزا نخستین و مهمترین فیلسوف سیاسی است که دموکراسی را بهترین نوع حکومت قلمداد کرد. برتری دموکراسی در فلسفة سیاسی اسپینوزا بر مبانیِ مابعدالطبیعیِ اندیشة وی مبتنی است. اسپینوزا دربارة سرشت انسان از دو موضع سخن گفته است: از سویی، به تبیین طبیعتگرایانهای از انسان میپردازد و کُناتوس یا صیانت ذات را نخستین و بنیادیترین ویژگی همة موجودات طبیعی، از جمله انسان معرفی میکند، از دیگر سو، دستگاه مابعدالطبیعة کمالگرایانهاش ایجاب میکند که نمونة اعلایی برای سرشت بشر برگزیند و با آن نشان دهد که چگونه میتوان به آزادی از بندِ انفعالات نفسانی دست یافت و با دور کردن انسانها از عقلستیزی امیال، آنها را در محدودة عقل قرار داد. اسپینوزا، دموکراسی را به این دلیل برتر میداندکه طبیعیترین و عقلانیترین نوع حکومت است؛ طبیعیترین است، چون بیشترین شباهت را به وضعیت طبیعی آدمیان دارد که در آن انسان برای صیانت از ذات خویش آزاد است و حق دارد هرآنچه را که در توان دارد انجام دهد، وعقلانی است، چون هرچه تعداد تصمیمگیرندگان بیشتر باشد امکان حاکمیت انفعالات ویرانگر و غیرعقلانی کمتر میشود. در واقع، عقلانیبودن دموکراسی به دلیل تأمین هدفی است که رشد اخلاقی و عقلانی افراد در آن شکل میگیرد و در نتیجه انسان را به نمونة برتر سرشت انسان که در اخلاق از آن صحبت کرده بود، نزدیک میکند. پرسش راهبر ما در این مقاله این است که چگونه تفوق دموکراسی بر دیگر انواع حکومت، زاییدة دستگاه مابعدالطبیعی اسپینوزا است؟ مدعای اصلی مقاله این است که ادعای اسپینوزا در باب تفوق دموکراسی تنها زمانی قابلفهم است که تلقی وی را از سرشت انسان که بر مبانی مابعدالطبیعیاش استوار است، دریابیم.