یاسمن هشیار
چکیده
بنا بر برخی تفاسیر، متافیزیک ارسطو اثری منسجم و یکپارچه نیست و موضوع واحدی را دنبال نمیکند؛ به عبارت دیگر، در هر دو یا سه کتاب، یک موضوع به عنوان موضوع متافیزیک معرفی میشود؛ مثلاً ارسطو در کتاب چهارم، از تعبیر بدیع «موجود بما هو موجود» و در کتاب هفتم از «اوسیا» به عنوان موضوع این دانش یاد میکند. در این مقاله سعی بر این ...
بیشتر
بنا بر برخی تفاسیر، متافیزیک ارسطو اثری منسجم و یکپارچه نیست و موضوع واحدی را دنبال نمیکند؛ به عبارت دیگر، در هر دو یا سه کتاب، یک موضوع به عنوان موضوع متافیزیک معرفی میشود؛ مثلاً ارسطو در کتاب چهارم، از تعبیر بدیع «موجود بما هو موجود» و در کتاب هفتم از «اوسیا» به عنوان موضوع این دانش یاد میکند. در این مقاله سعی بر این است که منظور ارسطو را از این تعابیر و نیز ارتباط آنها را با یکدیگر و نیز با سایر مفاهیم دیگری که نقش اساسی در متافیزیک ارسطو ایفا میکنند؛ نظیر مفهوم ذات و صورت روشن کند تا بدین ترتیب مشخص شود آیا میتوان تفسیر بدیلی ارائه کرد که نشان دهد ارسطو توانستهاست دانشی نو را با موضوعی جدید و واحد در این کتاب پیریزی کند و به دشواریهای کتاب بتا به عنوان نقشة راه این کتاب پاسخ بگوید. این مقاله با تمرکز بر کتابهای اول، سوم، چهارم و هفتم متافیزیک سعی در بررسی موارد فوق و در مواضعی نشان دادن نوآوریهای ارسطو و نیز برخی وجوه افتراق فلسفة وی از فلسفة افلاطون دارد.