مصطفی زالی
چکیده
یکی از مهمترین منازعات تفسیری حول فلسفه هگل، تأکید بر وجه مدرن یا کلاسیک اندیشه اوست؛ از یک سو برخی با تأکید بر وامداری هگل به کانت، پروژه او را تکمیل پروژه استعلایی کانت قلمداد میکنند و از سویی برخی دیگر، او را متافیزیکدانی میدانند که در بستر اندیشههای افلاطون و ارسطو، اندیشههای نوین خویش را بیان میکند؛ این مقاله با تمرکز ...
بیشتر
یکی از مهمترین منازعات تفسیری حول فلسفه هگل، تأکید بر وجه مدرن یا کلاسیک اندیشه اوست؛ از یک سو برخی با تأکید بر وامداری هگل به کانت، پروژه او را تکمیل پروژه استعلایی کانت قلمداد میکنند و از سویی برخی دیگر، او را متافیزیکدانی میدانند که در بستر اندیشههای افلاطون و ارسطو، اندیشههای نوین خویش را بیان میکند؛ این مقاله با تمرکز بر تفسیر هگل از مفهوم ارسطویی خدا همچون اندیشه خوداندیش نشان میدهد که چگونه او از یک سو در تبیین یکی از کلیدیترین مفاهیم فلسفه خویش یعنی ایدۀ مطلق، وامدار ارسطو است، و از سوی دیگر چگونه با تصرف خود در این مفهوم، راه را برای تفسیری مدرن از آن میگشاید. به گونهای که از یک سو با طرح وحدت میان شناسنده و متعلق شناخت، به عنوان ضابطه اندیشه خوداندیش، دوگانگی خودادراکی کانت با جهان مرتفع میشود و از سوی دیگر با نفی فعلیت طبیعت بیواسطه، همچنان ضابطۀ کانتی تعینبخشی مفهومی به جهان را حفظ میشود.