فلسفه
مهدی اخوان
چکیده
طرح و برنامۀ فلسفۀ نقدی کانت در اخلاقشناسی پیریزی و پیجوییِ اصول پیشین و ماقبلِ تجربیِ (یا به تعبیر او، مابعدالطّبیعۀ) اخلاق است. با این هدف در بنیادگذاری مابعدالطّبیعۀ اخلاق ارزش اخلاقی را به نحو مطلق فقط شایستۀ ارادۀ نیک میداند؛ ارادهای که با قانون اخلاقی مطلق عقلی و محض متعیّن شده باشد و انگیزۀ عمل به آن ادای وظیفه باشد ...
بیشتر
طرح و برنامۀ فلسفۀ نقدی کانت در اخلاقشناسی پیریزی و پیجوییِ اصول پیشین و ماقبلِ تجربیِ (یا به تعبیر او، مابعدالطّبیعۀ) اخلاق است. با این هدف در بنیادگذاری مابعدالطّبیعۀ اخلاق ارزش اخلاقی را به نحو مطلق فقط شایستۀ ارادۀ نیک میداند؛ ارادهای که با قانون اخلاقی مطلق عقلی و محض متعیّن شده باشد و انگیزۀ عمل به آن ادای وظیفه باشد و نه امر دیگری ازجمله احساس دلسوزی و میل به تحقّق نتیجه و اطاعت از اوامر الاهی. کانت برای قانون اخلاقی فرمولهای گوناگونی را تقریر میکند (قانون کلّی، قانون کلّی طبیعت، انسانیّت، خود آیینی و ملکوتِ غایات). در آثارِ بعد از نقد دوم، کانت این بخشِ انتزاعی را تکمیل و به مسائل انضمامی مرتبط میکند. یکی از مسائلی که کانت به آن میپردازد، رفتار، روابط و میل جنسی است که برآوردن آن را فقط و فقط در قالب ازدواج قانونی مجاز میداند. او ازدواج را نه بر پایۀ دوستی و نه بر مبنای عشق، بلکه متّکی بر میل جنسی و قراردادی بین مرد و زن برای تبادل اندامهای جنسی میداند. این تصویر از ازدواج و رابطۀ جنسی́ مسائل گوناگونی را در فضای اخلاقشناسی کانت مطرح میکند؛ ازجمله اینکه مخالفت کانت با شئشدگی در تعامل بین آدمیان چگونه در برآوردن میل جنسی با ازدواج جمع میشود؟ آیا کانت فرمول انسانیّت خود را در این مورد استثنا میکند یا به نحوی در قالب همان فرمول́ ازدواج را توجیه میکند؟ امتناع مالکیّت آدمی بر بدن خود چگونه با ازدواج که واگذاری این مالکیّت است، جمع میشود؟ مفسّران کانت به این پرسشها با نکاتی که در این مقاله به آن میپردازم، پاسخ میدهند. کانت همداستان با نظریّهپردازان قانون طبیعی در اخلاقشناسی (همچون توماس آکوئینی) معتقد است که رابطۀ جنسیِ شخص متأهّل آشکارا فاقد هرگونه فضیلتی است، مگر اینکه با انگیزۀ تولیدِمثل انجام شود. مخالفت کانت با برخی روابط جنسی و/یا رفتارهای جنسی (همچون خود ارضایی، رابطۀ جنسی با حیوانات و همجنسان) را در همین زمینه میتوان فهم کرد. درنهایت، در این مقاله از جایگاه عشق در اخلاقشناسی کانت بحث میشود و این پرسش طرح میشود که آیا ما وظیفهای در باب عشق ورزیدن به دیگران داریم؟
محمدمهدی فلاح؛ مهدی اخوان
چکیده
از مسائل اصلی در تبیین پدیدة کثرت ادیان در جهان، مسئلة درجهبندی ادیان است؛ یعنی پرسش از اینکه آیا ادیان اساساً مقایسهپذیر هستند یا نه، و در صورت موافقت، ملاک و معیار این مقایسه باید چه ویژگی داشته باشد. چنین به نظر میرسد که مرز فارق میان دو موضع مختلف در تبیین پدیدة کثرت ادیان، یعنی نسبیگرایی و کثرتگرایی دینی، از دقت در مسئلة ...
بیشتر
از مسائل اصلی در تبیین پدیدة کثرت ادیان در جهان، مسئلة درجهبندی ادیان است؛ یعنی پرسش از اینکه آیا ادیان اساساً مقایسهپذیر هستند یا نه، و در صورت موافقت، ملاک و معیار این مقایسه باید چه ویژگی داشته باشد. چنین به نظر میرسد که مرز فارق میان دو موضع مختلف در تبیین پدیدة کثرت ادیان، یعنی نسبیگرایی و کثرتگرایی دینی، از دقت در مسئلة درجهبندی ادیان بهدست میآید. در این مقاله، ضمن طرح و بررسی این مسئله، از دو نمایندة اصلی این دو جریان سخن به میان خواهد آمد و از میان نسبیگرایان دینی به ارنست ترولچ و از میان کثرتگرایی دینی به جان هیک پرداخته خواهد شد. این مقاله درصدد است با نهادن این دو نظریه در برابر هم، شباهتهای آنان را متذکر شود و از تفاوتهای بنیادین آنان پرده بردارد. اجمالاً میتوان متذکر شد که شباهت عمدة میان ترولچ و هیک، تکیه بر مقولههای فرهنگی در قوام آگاهی دینی است، در حالی که تفاوت بنیادین میان آنان، در زمینة ابژکتیو یا سوبژکتیو دیدن معیار درجهبندی است. هیک در پایان مدعی میشود که هرچند اصولاً میتوان ادیان را با هم مقایسه کرد، ولی عملاً این مقایسه نشان از یکسانی دعاوی حقیقت آنان دارد. این در حالی است که ترولچ بیان میکند که ادیان را اصولاً نمیتوان با یکدیگر مقایسه کرد، هرچند در اظهارات اولیة خویش تصریح میکند که در عمل، مسیحیت نسبت به سایر ادیان برتر است. البته او در اظهارات متأخر خود، این نتیجه را بازبینی میکند و مدعی میشود که ادیان صرفاً به صورت نسبی مطلق هستند.