محمد حکاک
چکیده
بعضی مفاهیم هستند که از طریق حس وارد ذهن نشدهاند، نظیر علت و معلول، جوهر و عرض، وجود و عدم، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان و امتناع. فلاسفه بر سر این مفاهیم بحث بسیار و آرای متفاوت اظهار کردهاند. بعضی آنها را فطری دانستهاند. جمعی سعی در توجیه حصول آنها از راه حس نمودهاند. گروهی منشأ آنها را طبیعت و روان آدمی و در نتیجه، آنها را ...
بیشتر
بعضی مفاهیم هستند که از طریق حس وارد ذهن نشدهاند، نظیر علت و معلول، جوهر و عرض، وجود و عدم، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان و امتناع. فلاسفه بر سر این مفاهیم بحث بسیار و آرای متفاوت اظهار کردهاند. بعضی آنها را فطری دانستهاند. جمعی سعی در توجیه حصول آنها از راه حس نمودهاند. گروهی منشأ آنها را طبیعت و روان آدمی و در نتیجه، آنها را موهوم انگاشتهاند. فیلسوفان مسلمان این مفاهیم را معقولات ثانیه و انتزاعات عقل از معقولات اولیه و درعین حال مفاهیمی حقیقی دانسته و از میان آنها "علامه طباطبائی " ضمن بیان نظریهای بدیع در باب حصول علم، نحوة حصول آنها را نیز ارائه نموده است. یکی از نظریات درخصوص مفاهیم مورد بحث، نظریه "کانت" فیلسوف آلمانی است. وی براساس نظریهای کلی که دربارة معرفت دارد، این مفاهیم را مقولات ذهن یا صور پیشینی شناخت میداند. این مقاله بعد از بیان آنچه در بالا گفته شد و با استفاده از نظریة علامه طباطبائی، مسألة وجود صور پیشینی معرفت – خواه کانتی و خواه غیر کانتی – را مورد بحث قرار داده و درنهایت وجود این صور را مطلقاً منتفی دانستهاست.
سید مصطفی شهرآیینی؛ سید محسن آزادی خواه
چکیده
"دکارت" بهرغم اینکه در روزگار خود و حتی بعدها متهم به شکاکیت بود اصلاً شکاک نبود؛ بلکه او شک را همچون وسیلهای برای غایتی بهکار میبرد. او هرکجا از فلسفه و مابعدالطبیعة حقیقی سخن میگوید مخاطب را به پاکسازی ذهن از هرچه که میشود کمترین تردیدی در آن کرد، فرا میخواند. آنچه باید به آن توجه داشته باشیم این است که شک و شکاکیت تنها ...
بیشتر
"دکارت" بهرغم اینکه در روزگار خود و حتی بعدها متهم به شکاکیت بود اصلاً شکاک نبود؛ بلکه او شک را همچون وسیلهای برای غایتی بهکار میبرد. او هرکجا از فلسفه و مابعدالطبیعة حقیقی سخن میگوید مخاطب را به پاکسازی ذهن از هرچه که میشود کمترین تردیدی در آن کرد، فرا میخواند. آنچه باید به آن توجه داشته باشیم این است که شک و شکاکیت تنها تا مرحلهای کارآیی دارد که ما بهکمک آن به مبنای مستحکمی برسیم و از آن بهبعد به یاری روش تحلیل است که باید شروع به ساختن یک بنای معرفتی استوار کرد. ما در این مقاله بر آنیم تا نشان دهیم برخلاف آنچه رایج است شک، نه روش (method)دکارت؛ بلکه راهکاری (procedure) است که او آن را برای اِعمال روش خود که همانا روش تحلیل است، در کار میآورد. شک، تنها بستری را برای رسیدن اندیشندة دکارتی به مبنایی یقینی فراهم میآورد تا او بتواند عمارت جدید معرفتی مدنظر خویش را بر این مبنا پی بیفکند. در واقع، دکارت از شک بهره میگیرد تا به یاری آن بتواند راه را برای کاربست روش تحلیل در حوزة مابعدالطبیعه هموار سازد.
جعفر مذهبی؛ محمد مشکات
چکیده
این نوشتار میکوشد به این پرسش پاسخ گوید که آیا رویکرد ویتگنشتاین متأخر در رویارویی با دوآلیسم نسبتی با پاسخ دکارت دارد. ارزیابی رویکرد ویتگنشتاین از استدلال زبان خصوصی آغاز میشود و برای فهم موضع دکارت یکی از مکاتبات او با پرنسس الیزابت و همچنین مفهوم طبیعت در تاملات تحلیل میشود تا بر این نسبت با وجود تمامی اختلافات بنیادین، ...
بیشتر
این نوشتار میکوشد به این پرسش پاسخ گوید که آیا رویکرد ویتگنشتاین متأخر در رویارویی با دوآلیسم نسبتی با پاسخ دکارت دارد. ارزیابی رویکرد ویتگنشتاین از استدلال زبان خصوصی آغاز میشود و برای فهم موضع دکارت یکی از مکاتبات او با پرنسس الیزابت و همچنین مفهوم طبیعت در تاملات تحلیل میشود تا بر این نسبت با وجود تمامی اختلافات بنیادین، تصریح شود. در اینجا نشان داده میشود که در متن فلسفۀ دکارت راهی برای حل مشکل دوآلیسم وجود ندارد، به این معنا که چیرگی بر مشکل دوآلیسم تنها میتواند با خروج از مبانی فلسفۀ دکارت محقق شود و این همان کاری است که ویتگنشتاین و دکارت انجام دادهاند. بنابراین، نوشتار بر این برداشت استوار است که اساس نقدهای ویتگنشتاین بر دوآلیسم و اصول تفکر دکارتی به رویکرد ضدفلسفی ویتگنشتاین مربوط میشود و راهحل دکارت هم برای برونرفت از این مسئله تنها در بستر همین رویکردِ ضدفلسفی تحقق مییابد.
ابوالفضل صبرامیز؛ مرتضی حاج حسینی
چکیده
فیلسوفان مسلمان در نظریه وجود ذهنی، مسئلۀ واقعنمایی علم و تطابق ذهن و عین را پیشفرض گرفتهاند. این پیشفرض با چالشهایی روبهروست. بهطور مثال فیلسوفان معاصر غربی مثل کواین، دیویدسون، مسئلۀ تطابق ذهن و عین را که پیشفرض طرح وجود ذهنی است، از ریشه به چالش میکشند. این فیلسوفان معتقدند بدون داشتن چهارچوب معرفتشناسانه یا معناشناسانه، ...
بیشتر
فیلسوفان مسلمان در نظریه وجود ذهنی، مسئلۀ واقعنمایی علم و تطابق ذهن و عین را پیشفرض گرفتهاند. این پیشفرض با چالشهایی روبهروست. بهطور مثال فیلسوفان معاصر غربی مثل کواین، دیویدسون، مسئلۀ تطابق ذهن و عین را که پیشفرض طرح وجود ذهنی است، از ریشه به چالش میکشند. این فیلسوفان معتقدند بدون داشتن چهارچوب معرفتشناسانه یا معناشناسانه، پرداختن به مسائل هستیشناسی راه به جایی نمیبرد. با این حال با فرض قبول اصل وجود ذهنی و پذیرفتن تشخص موجودات ذهنی، میتوان نقش جدیدی برای مفهوم وجود ذهنی تعریف کرد. در اینجا از نسبت میان ذهن و موجودات ذهنی در درک و تولید عبارات زبانی میپرسیم و سعی میکنیم نشان دهیم میتوان با کمک مبحث وجود ذهنی پاسخی به پرسش «چگونه به فهم جملات یا عبارات زبانی میرسیم» داد. در نهایت بر این نکته تاکید میکنیم که پذیرش وجود ذهنی موجب میشود جنس قواعد زبانی دخیل در فهم یک عبارت یا جمله زبانی را توصیفی و نه تجویزی و دستوری بدانیم.
عبدالعلی شکر؛ صدیقه میرزایی
دوره 12، شماره 45 ، فروردین 1395، ، صفحه 65-78
چکیده
پذیرش و اثبات اصالت وجود، مستلزم پذیرش مجعولیت وجود است. به همین جهت، اصالت وجود با مجعولیت آن در تلازم است؛ هرچند این دو مسئله تفاوتهایی دارند. مطابق مبانی حکمت متعالیه، ملاک مجعولیت وجود بر پایۀ رابط بودن آن تعیین میشود. رابط بودن وجود به معنای «وابستگی صرف به غیر» است. آنچه به علت خود تعلق محض دارد، مجعول واقعی آن نیز ...
بیشتر
پذیرش و اثبات اصالت وجود، مستلزم پذیرش مجعولیت وجود است. به همین جهت، اصالت وجود با مجعولیت آن در تلازم است؛ هرچند این دو مسئله تفاوتهایی دارند. مطابق مبانی حکمت متعالیه، ملاک مجعولیت وجود بر پایۀ رابط بودن آن تعیین میشود. رابط بودن وجود به معنای «وابستگی صرف به غیر» است. آنچه به علت خود تعلق محض دارد، مجعول واقعی آن نیز به شمار میرود. در مکتب صدرایی، وجود رابط به این معنا جایگاه متفاوتی با وجود رابط در قضایا دارد. اما در اندیشۀ کانت، به رابط بودن وجود در قضیۀ حملیۀ حصر توجه شده است. وی به قصد نقادی برهان وجودی آنسلم، بر این باور است که وجود در قضیه، هیچ افزایشی در مفهوم موضوع ایجاد نمیکند؛ بلکه تنها نقش رابط را دارد. ملاک محمولیت در قضیه، فزون بخشی است که در وجود رابط دیده نمیشود. این وجود رابط که به کلام صدرالمتألهین شباهت دارد، غیر از آن چیزی است که ملاک مجعولیت در حکمت متعالیه تحقیق شده است. ملاصدرا به نوع دیگری از وجود رابط پرده بر میدارد که از تحلیل اصل علیت به دستآورده است و بر اساس آن تمام ممکنها را عین ربط به ذات حق میداند. ایشان در حوزۀ قضایا، علاوه بر قضیۀ مرکبه، هلیۀ بسیطه را نیز میپذیرد که محمول آن وجود است. کانت این دسته از قضایا را بی معنا میداند و گزارۀ «خدا وجود دارد» را ترکیبی و تحلیلی نمیشناسد، اما ملاصدرا آن را مفاد ثبوت الشیء قرار میدهد به گونهای که اگر افزایشی در موضوع ایجاد نمیکند، به دلیل ماهیت نداشتن ذات حق و اصیل بودن وجود است.
نصرت الله حکمت
چکیده
بحث رویت خدا، یکی از مباحث پر جنجال کلامی است. اشاعره معتقدند خدا را در آخرت با چشم سر می توان دید و در اثبات ادعای خود هم دلیل عقلی آورده اند و هم دلیل نقلی. دلیل عقلی متکلمان اشعری، که نخستین بار از سوی ابوالحسن اشعری مطرح شد و به گونه های مختلف تقریر گردیده از جهات مختلف مخدوش است. از این رو اشاعره از جمله امام فخر رازی به این نتیجه رسیده ...
بیشتر
بحث رویت خدا، یکی از مباحث پر جنجال کلامی است. اشاعره معتقدند خدا را در آخرت با چشم سر می توان دید و در اثبات ادعای خود هم دلیل عقلی آورده اند و هم دلیل نقلی. دلیل عقلی متکلمان اشعری، که نخستین بار از سوی ابوالحسن اشعری مطرح شد و به گونه های مختلف تقریر گردیده از جهات مختلف مخدوش است. از این رو اشاعره از جمله امام فخر رازی به این نتیجه رسیده اند که از راه عقل نمی توان اثبات رویت کرد و تنها راه اثبات آن تمسک به ظواهر قرآن و روایات است. در این مقاله تلاش شده است جنبه های مختلف این دلیل بررسی و نقادی شود.
حین شیخ رضایی
چکیده
در این مقاله ابتدا مفهوم تحقق چندگانه توضیح و نشان داده میشود که چگونه این مفهوم از نظر برخی اندیشمندان تقلیلپذیری علوم خاصی را مسدود میکند. سپس یکى از رویکردهاى اخیر به این مفهوم، یعنی رویکرد علّى، شرح داده میشود؛ و در ادامه استدلال خواهد شد که پذیرش رویکرد علّی میتواند استدلال تقلیلناپذیری را با پرسشهایی مواجه سازد. ...
بیشتر
در این مقاله ابتدا مفهوم تحقق چندگانه توضیح و نشان داده میشود که چگونه این مفهوم از نظر برخی اندیشمندان تقلیلپذیری علوم خاصی را مسدود میکند. سپس یکى از رویکردهاى اخیر به این مفهوم، یعنی رویکرد علّى، شرح داده میشود؛ و در ادامه استدلال خواهد شد که پذیرش رویکرد علّی میتواند استدلال تقلیلناپذیری را با پرسشهایی مواجه سازد. در بخش پایانى مقاله نیز به این نکته پرداخته میشود که حتى اگر تحقق چندگانه را به عنوان مهمترین چالش برای تقلیلپذیرى بپذیریم، با این حال، هنوز هم مىتوانیم با توسل به رویکرد علّى از انگارۀ وحدت علم دفاع کنیم.
امیر روشن؛ فرزاد آذر کمند
چکیده
با گذشت چندین قرن از مواجهه اسلام با غرب، سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافت؟» همچنان دغدغۀ اصلی متفکران و اندیشمندان مسلمان است. هر متفکری با ارائۀ روشی خاص، دغدغۀ احیای سنتهای اسلامی را در سر میپروراند و بدینترتیب طیف گوناگونی از راهحلها پدید آمدهاست. یکی از این راهها متعلق به محمد عابدالجابری، ...
بیشتر
با گذشت چندین قرن از مواجهه اسلام با غرب، سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافت؟» همچنان دغدغۀ اصلی متفکران و اندیشمندان مسلمان است. هر متفکری با ارائۀ روشی خاص، دغدغۀ احیای سنتهای اسلامی را در سر میپروراند و بدینترتیب طیف گوناگونی از راهحلها پدید آمدهاست. یکی از این راهها متعلق به محمد عابدالجابری، نواندیش عقلگرایمغربی است. به عقیدۀ عابدالجابری، جوامعاسلامی، به دلیل غفلت از سنت ابنرشد و عدم نقد میراث گذشتۀ خود در انحطاط و عقبماندگی به سر میبرند. عقلعربی (نه الزاماً عقلاسلامی) دارای ساختارهای مخصوصی است که آنرا از عقلغربی متمایز میکند. تکیه بر سنتهایاسلامی و خوانشینوین از فلسفۀ اندلس مخصوصاً ابنرشد میتواند به سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافتِ؟» مسلمانان در عصر جدید پاسخ مطلوبی بدهد. به عقیدۀ وی، اندیشۀ ابنرشد، دین و فلسفه را از هم جدا میکند ؛ تسامح سیاسی و عقیدتی را مطلوب، نقد را عامل شکوفایی و عقل و دین را دارای کارویژههای مخصوص خود میداند؛ و عقل را ابزاری برای نقد معرفی میکند. بنابراین از نظر وی، ضروری است جهت احیای این سنتعقلانی دست به خوانشی نوین از فلسفۀ مغرب و اندُلُس بزنیم.
حامد قدیری؛ محمد سعیدی مهر
چکیده
یکی از مؤلفههای اصلی فلسفۀ پاتنم مخالفت با رئالیسم متافیزیکی است. بنا به قول مشهور، استدلال مبتنی بر نظریۀ مدل و استدلال مغز در خمره دو استدلالی هستند که پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی طرح کرده است. علاوه بر این دو، برخی معتقداند «پدیدۀ نسبیت مفهومی» پاتنم نیز استدلالی مستقل علیه رئالیسم متافیزیکیست. پدیدهی نسبیت مفهومی ...
بیشتر
یکی از مؤلفههای اصلی فلسفۀ پاتنم مخالفت با رئالیسم متافیزیکی است. بنا به قول مشهور، استدلال مبتنی بر نظریۀ مدل و استدلال مغز در خمره دو استدلالی هستند که پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی طرح کرده است. علاوه بر این دو، برخی معتقداند «پدیدۀ نسبیت مفهومی» پاتنم نیز استدلالی مستقل علیه رئالیسم متافیزیکیست. پدیدهی نسبیت مفهومی وضعیتیست که در آن، دو جملهی ظاهراً ناهمخوان همزمان صادق اند. در آثار مختلف پاتنم مؤیداتی برای این قول وجود دارد، اما در جایی تقریری کامل و صریح از این استدلال نقل نشده است. در این مقاله، نخست تقریری از استدلال مبتنی بر پدیدۀ نسبیت مفهومی علیه رئالیسم متافیزیکی ارائه خواهیم کرد. سپس نشان خواهیم داد که چنین استدلالی از استدلال مبتنی بر نظریۀ مدل و استدلال مغز در خمره مستقل نیست. بنابراین نمیتوان چنین استدلالی را در عرض دو استدلال اصلی پاتنم در نظر گرفت. عدم استقلال این استدلال دو نتیجه در پی خواهد داشت: نخست آنکه پذیرش این استدلال منوط به پذیرش دستکم یکی از دو استدلال قبلی پاتنم است؛ دوم آنکه هر نقدی علیه دو استدلال مشهور پاتنم به مثابۀ نقدی علیه این استدلال خواهد بود.
فلسفه
محمد دانش نهاد؛ محمد حسن وکیلی؛ حامد زرپویان
چکیده
فیلسوفان اصل وجود تغییر حرکت و زمان را در خارج پذیرفته و تلاش کردهاند تحلیل مقبولی از آن ارائه دهند. یکی از سؤالات اساسی در باب تغییر، حرکت و زمان آن است که آیا اتصال و پیوستگی که در خارج مشاهده میشود وصف امور واقع یا ادراکات انسان است؟ در تحقیق پیشرو به این امر پرداخته میشود که اتصال تنها وصف خارج نیست بلکه ادراکات نیز نقشی بسزا ...
بیشتر
فیلسوفان اصل وجود تغییر حرکت و زمان را در خارج پذیرفته و تلاش کردهاند تحلیل مقبولی از آن ارائه دهند. یکی از سؤالات اساسی در باب تغییر، حرکت و زمان آن است که آیا اتصال و پیوستگی که در خارج مشاهده میشود وصف امور واقع یا ادراکات انسان است؟ در تحقیق پیشرو به این امر پرداخته میشود که اتصال تنها وصف خارج نیست بلکه ادراکات نیز نقشی بسزا دارد و بر این اساس نظریات فلاسفه چه مثبتان تغییر و چه منکران آن به چالش کشیده میشود. آنچه در باب تغییرات عالم یقینی و بدیهی است اینکه ادراکاتی پیوسته دریافت میگردد اما اینکه این اتصال وصف خارج از ذهن نیز باشد بدیهی نیست و نیاز به اثبات دارد. چنانکه در بحث زمان نیز آنچه بدیهی است، احساس تدریجی است که ادراک میشود و برای افراد زمان میسازد اما اینکه سیلان و تدریج وصف خارج از ذهن نیز باشد نیاز به اثبات دارد. چنین تفسیری از تغییر، حرکت و زمان در تبیین مسائل کلامی و فلسفی همچون وجود زمان در عوالم مافوق ماده همچون عالم مثال و عالم عقول، قبض و بسط زمان و تحلیل ادله نقلی در باب نحوه زمان در عوالم دیگر و همچنین نسبیت زمان نقشی راهگشا دارد.
حسن میانداری
چکیده
نظریة خطا را در فلسفة اخلاق جدید جان مکی مطرح کرد. بر اساس این نظریه، تمام قضایای اخلاقی کاذباند. از دهة 1970 به این سو، تلاش گستردهای برای تبیین اخلاق با استفاده از نظریة تکامل زیستی شده است. مایکل روس، اول بار از تبیین تکاملی اخلاق برای دفاع از نوعی نظریة خطا استفاده کرد. بر اساس این نظریه، انتخاب طبیعی در تمام انسانها توهم عینی ...
بیشتر
نظریة خطا را در فلسفة اخلاق جدید جان مکی مطرح کرد. بر اساس این نظریه، تمام قضایای اخلاقی کاذباند. از دهة 1970 به این سو، تلاش گستردهای برای تبیین اخلاق با استفاده از نظریة تکامل زیستی شده است. مایکل روس، اول بار از تبیین تکاملی اخلاق برای دفاع از نوعی نظریة خطا استفاده کرد. بر اساس این نظریه، انتخاب طبیعی در تمام انسانها توهم عینی بودن اخلاق را نهاده است. کارکرد این توهم همگانی، افزایش «تناسبِ شامل» افراد است. ریچارد جویس در ابتدا بر اساس تعریفی خاص از اخلاق، و با استفاده از انتخاب طبیعی، دلیل آورد که گفتمان اخلاقیای که بایدِ اخلاقی را به افعال و دیگر امور، حمل میکند، صادق نیست. اما بعد تعریفش از اخلاق را گسترد و این بار با استفادة بیشتر از شواهد تجربی، به ویژه تبیین تکاملی اخلاق، نتیجه گرفت که باید باورهای اخلاقی را به حال تعلیق درآورد. من بیشتر بر اساس نوعی فضیلتگرایی در اخلاق، علیه این نظریات استدلال میکنم.
مجتبی درایتی
دوره 11، شماره 41 ، فروردین 1394، ، صفحه 69-86
چکیده
چکیده
بحث در باب ملاک تشخص که از بحثهای مهم و غامض مابعدالطبیعی در تاریخ فلسفه بودهاست به این امر مربوط میشود که آن چیست که حضورش موجب میشود تا ما از فرد کلی به شخص و فرد جزئی برسیم. مفسران فلسفه ارسطو در این باب که از نظر وی ملاک تشخص موجودات به چیست، اختلاف نظر دارند. عمده مفسران صورت یا ماده را و برخی مادة مکیف یا صورت متحقق را ...
بیشتر
چکیده
بحث در باب ملاک تشخص که از بحثهای مهم و غامض مابعدالطبیعی در تاریخ فلسفه بودهاست به این امر مربوط میشود که آن چیست که حضورش موجب میشود تا ما از فرد کلی به شخص و فرد جزئی برسیم. مفسران فلسفه ارسطو در این باب که از نظر وی ملاک تشخص موجودات به چیست، اختلاف نظر دارند. عمده مفسران صورت یا ماده را و برخی مادة مکیف یا صورت متحقق را ملاک تشخص از نظر ارسطو میدانند. در این مقاله ابتدا به بررسی تفاوت کاربرد مفاهیم تشخص، هوهویت و تکثر در متون ارسطو خواهیم پرداخت. این سه مفهوم گرچه پیوند نزدیکی با هم دارند اما عدم درک تفاوت بین آنها، مفسران را در داوری در خصوص ملاک تشخص به اشتباه انداختهاست. سپس یک به یک عباراتی از متون ارسطو که مفسران مختلف در تأیید ادعای خویش در خصوص ملاک تشخص در نظر ارسطو بدانها متوسل میشوند یا میتوانند متوسل شوند بررسی میکنیم و نقاط ضعف ادعاهای مختلف را نشان میدهیم. در نهایت به این پرسش خواهیم پرداخت که آیا اساساً مسئله ملاک تشخص مسئلهای ارسطویی است یا خیر.
حسین کلباسی اشتری؛ حسن احمدی زاده
چکیده
بحث از تناهی یا عدمتناهی زمان و مکان، از مهمترین مباحثی است که طی آن، تاریخ فلسفه، چه در مغربزمین و چه در عالم اسلام، با تاریخ دیدگاههای مختلف فیلسوفان و متکلمان گره خورده است. در میان فیلسوفان غربی، ارسطو نخستین کسی به شمار میرود که بحثی مفصل و مدون از تناهی و عدمتناهی مکان و زمان ارائه داده است، تا آنجا که او در کتاب «در ...
بیشتر
بحث از تناهی یا عدمتناهی زمان و مکان، از مهمترین مباحثی است که طی آن، تاریخ فلسفه، چه در مغربزمین و چه در عالم اسلام، با تاریخ دیدگاههای مختلف فیلسوفان و متکلمان گره خورده است. در میان فیلسوفان غربی، ارسطو نخستین کسی به شمار میرود که بحثی مفصل و مدون از تناهی و عدمتناهی مکان و زمان ارائه داده است، تا آنجا که او در کتاب «در آسمان» بحث از امر نامتناهی را مسألهای مهم و تعیینکننده در فهم حقیقت میداند. این بحث در عالم اسلام، بهویژه در آثار شیخ الرئیس ابنسینا به زبانی دیگر، اما با همان محتوا و رویکرد ارسطویی، و با ارائة براهینی شبیه به براهین ارسطو دربارة تناهی مکان و عدم تناهی زمان، دوباره مطرح گردید. آنچه در این جستار در پی واکاوی و بررسی تفصیلی آن هستیم ملاحظه و مقایسة آموزههای این دو فیلسوف بزرگ مشائی یعنی ارسطو و ابنسینا در باب تناهی مکان و عدم تناهی زمان است.
مویوا آلایی
مرجانه سوزن کار؛ محمدرضا ریخته گران؛ شمس الملوک مصطفوی
چکیده
هیدگر ذات هنر را در کار نشاندن حقیقت میداند و معتقد است آنچه هنر را به عنوان هنرِ (اصیل) ممکن میکند، ذات هنر است. به باور او هنر که روزگاری - در یونان باستان- با تحقق حقیقت پیوند داشت و از اینرو، از امکان وجودی برخوردار بود، با آغاز عصر متافیزیک و طی چندین مرحله، پیوند خود را با ذاتش گسسته و از امکان وجودی دور شده است. به عبارتی ...
بیشتر
هیدگر ذات هنر را در کار نشاندن حقیقت میداند و معتقد است آنچه هنر را به عنوان هنرِ (اصیل) ممکن میکند، ذات هنر است. به باور او هنر که روزگاری - در یونان باستان- با تحقق حقیقت پیوند داشت و از اینرو، از امکان وجودی برخوردار بود، با آغاز عصر متافیزیک و طی چندین مرحله، پیوند خود را با ذاتش گسسته و از امکان وجودی دور شده است. به عبارتی هیدگر جدایی هنر از ذاتش را نه ناگهانی و یکباره، بلکه آرام آرام و تدریجی میداند؛ روندی که به اعتقاد او با تلقی هنر به مثابة میمسیس توسط افلاطون و ارسطو آغاز شد و در ادامه، به تلقی هنر به مثابة تجربه زیباشناختی در دوران متقدم عصر جدید انجامید. اما وی جدایی کامل هنر از ذاتش را مربوط به دوران متأخر عصر جدید یعنی زمانه ما میداند؛ زمانهای که در آن، هنر به اشتغالات هنری فروکاسته شده و شأنی همانند صنعت پیدا کرده است. به عقیده هیدگر رانده شدن هنر به قلمرو صنعت در این عصر موجب شده است تا هنر اصیل، بیش از هر عصر دیگری، از امکان وجودی خود دور شود.
عبدالله نصری
دوره 9، شماره 36 ، دی 1392، ، صفحه 71-82
چکیده
بحث جبر و اختیار یکی از مسائل مهم و معضلات فلسفی است. در طول تاریخ، فیلسوفان شرق و غرب در باب آن به تأملات بسیار پرداختند. فیلسوفاناسلامی در لابلای مباحث مربوط به کیفیات نفسانی، اصل علیت و صفات الهی به بحث دربارة این مسأله پرداختند. علامه طباطبائی، هم در آثار فلسفی خود و هم در تفسیر المیزان ابعاد مختلف جبر و اختیار را مورد بررسی و توجه ...
بیشتر
بحث جبر و اختیار یکی از مسائل مهم و معضلات فلسفی است. در طول تاریخ، فیلسوفان شرق و غرب در باب آن به تأملات بسیار پرداختند. فیلسوفاناسلامی در لابلای مباحث مربوط به کیفیات نفسانی، اصل علیت و صفات الهی به بحث دربارة این مسأله پرداختند. علامه طباطبائی، هم در آثار فلسفی خود و هم در تفسیر المیزان ابعاد مختلف جبر و اختیار را مورد بررسی و توجه قرار داده است. علامه با فطری دانستن مسألة اختیار در ابتداء نظر مادهگروان در باب جبر در افعال آدمی را نقد کرده، سپس با طرح فرضهای مختلف افعال انسان، اراده و اختیار آدمی را مورد بررسی قرار داده است. علامه بر اساس روش فلسفی خود با تحلیل مفاهیم سهگانة اراده، اختیار و ضرورت، روابط آنها را با یکدیگر با کاوشهای فلسفی خود تجزیهوتحلیل کرده است. بحث از ارادة الهی و رابطة آن با اختیار، از دیگر مباحثی است که مورد توجه و بررسی علامه قرار گرفته است. وی در لابلای بحثهای خود هم به نقد نظریات متکلمان اشعری و معتزلی پرداخته و هم آراء برخی از اصولیین در باب اولویت (در تحلیل اختیار) را نقادی کرده است.
لیلا پژوهنده
دوره 11، شماره 43 ، مهر 1394، ، صفحه 71-96
چکیده
در این مقاله رابطه و نسبت پرسشگری با امر مقدس در منظومهی فکری مولوی به شیوهی تحلیلی بررسی میشود. در آغاز جهاننگری مولانا در رویکردی کلی در باب خاستگاه، جایگاه، حدود، توانایی و ویژگیهای ترازهای معرفتی، و سپس جایگاه علوم، فنون، هنرهای بشری و شیوههای فلسفی و منطقی، و لزوم بهکارگیری و سودمندی موضوعات ...
بیشتر
در این مقاله رابطه و نسبت پرسشگری با امر مقدس در منظومهی فکری مولوی به شیوهی تحلیلی بررسی میشود. در آغاز جهاننگری مولانا در رویکردی کلی در باب خاستگاه، جایگاه، حدود، توانایی و ویژگیهای ترازهای معرفتی، و سپس جایگاه علوم، فنون، هنرهای بشری و شیوههای فلسفی و منطقی، و لزوم بهکارگیری و سودمندی موضوعات یاد شده نه تنها در زندگی دنیوی، حتی گاهی به عنوان وسیلهای برای رستگاری آنجهانی بررسی میشود؛ هرچند مولوی در هرحال امتیاز غیرقابلانکاری برای بینش و شهود عرفانی برآمده از خاستگاه وحیانی قایل است.
در قلمروی امر مقدس مولوی ضمن اشاره به آسیبها و زیانهای بهکارگیری دانشهای بشری در این ساحت، و لزوم سنخیت و مناسبت میان ابزار و موضوع مورد مطالعه، به ناتوانی و ناکارآمدی پرسشگری در قلمروی امر مقدس و لزوم صبر و سکوت در ساحت قدسی و وحیانی انسان کامل (عقل کل) و قرآن کریم تأکید میورزد که این دو نزد مولوی واسطهای میان انسان و خدا و متصل به خاستگاه الهی قلمداد میشوند و از امتیاز مصونیت از خطا و اشتباه برخوردارند
رضا رسولی شربیانی
چکیده
یکی از پرسشهای اساسی در منطق این است که چرا ارسطو به «منطقِ شرطی» نپرداخته است؟ او که به عنوان مدوّن منطق شناخته میشود چگونه ممکن است به این بحث مهم توجهی نداشته باشد؟ آیا این بیتوجهی فقط یک غفلت است یا عمدی است و ارسطو دلیلی برای آن دارد؟ ما در این مقاله پس از بررسی منطق شرطی (قضایا و قیاسهای شرطی) از دیدگاه رواقیون و بیان ...
بیشتر
یکی از پرسشهای اساسی در منطق این است که چرا ارسطو به «منطقِ شرطی» نپرداخته است؟ او که به عنوان مدوّن منطق شناخته میشود چگونه ممکن است به این بحث مهم توجهی نداشته باشد؟ آیا این بیتوجهی فقط یک غفلت است یا عمدی است و ارسطو دلیلی برای آن دارد؟ ما در این مقاله پس از بررسی منطق شرطی (قضایا و قیاسهای شرطی) از دیدگاه رواقیون و بیان اهمیت آن نزد منطقدانان جدید، به مبانی نظری و فلسفی دو نظام منطق حملی و شرطی میپردازیم. با مطالعۀ فلسفۀ ارسطو و با توجه به دیدگاه خاص او در مورد مقولات و اندراج اشیا در مقولات دهگانه، معلوم میشود که ارسطو دارای تفکری ذاتگرا بوده و این امر با تفکر تجربهگرای رواقیون کاملاً متفاوت است؛ زیرا در اندیشۀ فلسفی رواقیون به قوانین خارجی اشیا توجه میشود و نه به ذات یا ماهیت آنها. بنابراین، رواقیون از منطق حملی عدول کرده و به منطق شرطی پرداختهاند زیرا چنین نگرشی به موجودات اقتضای نظامی اندراجی و حملی را ندارد؛ همچنانکه با نگاه مقولهای به موجودات عالم نمیتوان به صورت شرطی و باتردید و تعلیق سخن گفت. به عبارت دیگر، با توجه به مبانی فلسفی و معرفتشناختی ارسطو نمیتوان منطق شرطی را پذیرفت. به همین دلیل ارسطو در آثار خود وارد بحث دربارۀ قضایا و قیاسهای شرطی نشده است، در حالی که نحلۀ مگاری پیش از او به این مباحث پرداخته بودند و پس از او نیز این بحث توسط رواقیون به طور جدی دنبال شده است چرا که با هستیشناسی آنان سازگارتر بود.
مهدی طاهریان
چکیده
تصور غالب بر این است که کانت بحث زمان را فقط در حسیات استعلائی و در تحلیل استعلائی در بحث شاکله مطرح کرده است، ولی این تصور چندان درست نیست، حقیقت این است که سراسر فلسفه نقادی کانت به خصوص نقد عقل محض، بحث زمان است. در واقع کانت در نقد عقل محض نوعی خاص از مابعدالطبیعه را بنیان میگذارد که میتوان آن را مابعدالطبیعه زمان نامید و بدینگونه ...
بیشتر
تصور غالب بر این است که کانت بحث زمان را فقط در حسیات استعلائی و در تحلیل استعلائی در بحث شاکله مطرح کرده است، ولی این تصور چندان درست نیست، حقیقت این است که سراسر فلسفه نقادی کانت به خصوص نقد عقل محض، بحث زمان است. در واقع کانت در نقد عقل محض نوعی خاص از مابعدالطبیعه را بنیان میگذارد که میتوان آن را مابعدالطبیعه زمان نامید و بدینگونه او موضوع مابعدالطبیعه را از وجود به زمان تغییر میدهد. در واقع کانت معتقد است که انسان موجودی زمانی است و بر این اساس، فقط میتواند در امور زمانی و به نحو زمانی فکر کند.
فلسفه
مهدی خیاط زاده
چکیده
جان کاتینگهام، به دو نوع تجربۀ دینی توجه دارد: تجربۀ دینی عام و تجربۀ دینی خاص. ازنظر او تجارب عمومی، نیازی به آموزش خاص و پیچیده، تحقیقات علمی یا نظریهپردازی فلسفی ندارد، بلکه اقدامی ساده برای پذیرش یک هدیه است. البته، چنین تجاربی برخلاف مشاهدات روزمره در دسترس همگان نیست و تحقق آن نیازمند شرایط خاصی است. وی دربارۀ تجارب دینی خاص ...
بیشتر
جان کاتینگهام، به دو نوع تجربۀ دینی توجه دارد: تجربۀ دینی عام و تجربۀ دینی خاص. ازنظر او تجارب عمومی، نیازی به آموزش خاص و پیچیده، تحقیقات علمی یا نظریهپردازی فلسفی ندارد، بلکه اقدامی ساده برای پذیرش یک هدیه است. البته، چنین تجاربی برخلاف مشاهدات روزمره در دسترس همگان نیست و تحقق آن نیازمند شرایط خاصی است. وی دربارۀ تجارب دینی خاص نیز معتقد است در مواجهه با قسمتهایی از کتاب مقدس که مشتمل بر گزارش چنین تجاربی هستند، نه باید رویکردی طبیعتگرایانه یا اسطورهزدایانه داشت و نه رویکردی ظاهرگرایانه؛ بلکه باید بهگونهای این فقرات را تفسیر نمود که هم محتوای شگفتانگیز آن حفظ شود و هم این محتوا تقابلی با علم مدرن نداشته باشد. اثر پیش با استفاده از مبانی فلسفۀ اسلامی، مروری انتقادی بر هر دو قسمت دیدگاه وی دارد. حاصل این نقدها آنکه با توجه به شخصی بودن قرائن حاصل از تجارب دینی، تضمین معرفتی این تجارب بهوسیلۀ شیوۀ عقلی و وحیانی حاصل میشود و بر این اساس، این تجارب را نمیتوان راهی مستقل در کنار راه عقلی و وحیانی دانست. همچنین مشاهدۀ تجارب دینی خاص، مشاهدۀ حسی نبوده و در ظرف خیال و واهمۀ بشری رخ میدهد بدون آنکه متعلق این تجارب، از ویژگی نفس الامری خود تبدل یافته باشند.
حسن احمدی؛ مستانه کاکایی
چکیده
توماس آکوئینی برای «وجود» از واژة esse)) بهره میگیرد و در کتابهای مختلف خود معانیای برای آن میآورد. در «جامع علم کلام»، وجود را به دو معنا میداند: ۱ـ فعل وجود داشتن، و ۲ـ رابط قضایا. توماس معنای دوم را برای خداوند نیز به کار میبرد. در کتاب «دربارة وجود و ماهیت» نیز با تأثیر از ارسطو برای وجود دو معنا میآورد؛ وجود ...
بیشتر
توماس آکوئینی برای «وجود» از واژة esse)) بهره میگیرد و در کتابهای مختلف خود معانیای برای آن میآورد. در «جامع علم کلام»، وجود را به دو معنا میداند: ۱ـ فعل وجود داشتن، و ۲ـ رابط قضایا. توماس معنای دوم را برای خداوند نیز به کار میبرد. در کتاب «دربارة وجود و ماهیت» نیز با تأثیر از ارسطو برای وجود دو معنا میآورد؛ وجود در معنای اول بر ده مقوله، یعنی جوهر و اعراض اطلاق میشود و در معنای دوم، رابط قضایا است. در کتاب «شرحی بر عقاید پیتر لومبارد»، «وجود» به معنای ماهیت شیء آمده است. معنای «فعل محض وجود» را میتوان از کتاب «دربارة وجود و ماهیت» فهمید که در آن وجود بر ده مقوله تقسیم میشود؛ بهطور اولیه بر جوهر و بهطور ثانویه بر اعراض اطلاق میگردد. جوهر خود به دو قسم مرکب و بسیط تقسیم میشود، اما یگانه جوهر بسیط خداوند است؛ زیرا جواهر دیگر (روحانی و جسمانی)، مرکباند: یا مرکب از وجود و ماهیت (جواهر روحانی) یا مرکب از ماده و صورت و وجود و ماهیت (جواهر جسمانی). به نظر توماس تنها یک وجود نخستین هست که ذات و فعل وجود آن متمایز نیست و آن خداوند است که جوهر قائم به ذات است. توماس در کتاب «جامع علم کلام» برای اینهمانی ذات و وجود خداوند دلایلی میآورد؛ ذات خداوند عین فعل محض وجود او است. توماس چنین میاندیشد که خداوند در کتاب مقدس خود را به موسی «من هستم» معرفی کرده است. بر این اساس، اسم بهکاررفته در «سِفر خروج» را شایستهترین اسم برای خداوند میداند1 و در «جامع علم کلام» سه دلیل برای آن میآورد. وجود بیتعینترین و کلیترین اسم است که تنها مدلول آن وجود قائم به ذاتی است که وجودش عین ذات اوست
حسین هرسیج؛ جلال حاجی زاده
چکیده
چون دموکراسی ماهیت پویا و زایایی دارد، بحث و بررسی در باب مبانی، آموزهها و تطور مفهومی آن همچنان ادامه دارد. پژوهش و تبیین علمینظریة دموکراسی رایزنانة هابرماس، و ارزیابی ِانعکاس، و نسبت مبانی فلسفی و معرفتشناختیاش با آن، هدفیست که پژوهشگر در این تحقیق دنبال میکند. پس سعی بر آن است که ضمنِ تجزیه و تحلیل الگوی دموکراسی هابرماس، ...
بیشتر
چون دموکراسی ماهیت پویا و زایایی دارد، بحث و بررسی در باب مبانی، آموزهها و تطور مفهومی آن همچنان ادامه دارد. پژوهش و تبیین علمینظریة دموکراسی رایزنانة هابرماس، و ارزیابی ِانعکاس، و نسبت مبانی فلسفی و معرفتشناختیاش با آن، هدفیست که پژوهشگر در این تحقیق دنبال میکند. پس سعی بر آن است که ضمنِ تجزیه و تحلیل الگوی دموکراسی هابرماس، از منظر رهیافت توصیفی-تحلیلی و مطالعة کتابخانهای، با کاویدن افکار و تشریح آراء و منظومة نظری هابرماس، مبانی و موازین دموکراسی و مؤلفههای برجسته و نظری آن ایضاح و تبیین شود. به باور دانش-پژوه، گفتمان دموکراسی مورد نظر هابرماس ریشههای فلسفی عمیقی دارد و جزئی از شالودة معرفتی و روششناسی معطوف به انگارة رهاییبخشی (Emancipation) به شمار میرود. از اینرو یافتههای تحقیق حاضر بیانکنندة آن است که آراء و اندیشههای سیاسی هابرماس متأثر و برخاسته از خوانش وی از مبانی فلسفی-اش بوده است.
مهدی دهباشی؛ مرضیه رضاییان
چکیده
زمانی که انسان شروع به شناخت خود میکند و به تواناییهای وجودی خویش واقف میشود، گویی مسئولیتی بر دوش او قرار دارد که میباید خود را از مرتبة دون انسانیت به مرتبة بالا سوق دهد. این سیر، برای کییرکگور با کمک خصلت بارز آدمی یعنی ترسآگاهی امکانپذیر است: فرد همواره در اندیشه و دلهرة کیفیت انتخاب خود است و این دلهره او را در کسب بهترین ...
بیشتر
زمانی که انسان شروع به شناخت خود میکند و به تواناییهای وجودی خویش واقف میشود، گویی مسئولیتی بر دوش او قرار دارد که میباید خود را از مرتبة دون انسانیت به مرتبة بالا سوق دهد. این سیر، برای کییرکگور با کمک خصلت بارز آدمی یعنی ترسآگاهی امکانپذیر است: فرد همواره در اندیشه و دلهرة کیفیت انتخاب خود است و این دلهره او را در کسب بهترین گزینشها که میتواند خویشتن فرد را هر چه بیشتر نمایان کند هدایت میکند. برای مولوی نیز انسان با داشتن قوة اندیشه و تفکر که ممیز او از دیگر جانداران است و با کاربرد صحیح آن میتواند نه تنها نسبت به خود، بلکه به دیگر امور نیز معرفت حاصل نماید. در متن حاضر سیری را طی میکنیم که ابتدا به مبحث انسان از دید هر دو اندیشمند میپردازد تا با شناخت و دانستن مراتب روحی افراد بدانیم برترین خصلت آدمی که میتواند او را در شناخت هر چه بیشتر یاری رساند چیست. در عین حال به عواملی مانند خلوتگزینی و خودآزمایی و به امتحان سپردن خویش که میتواند ممد فرد در رسیدن هر چه بیشتر به من اصلیاش باشد پرداخته میشود.
مهدی بهنیافر
چکیده
این مقاله به مجموعۀ اصول چهارگانۀ موسوم به اخلاق موقت دکارت و برخی لوازم معرفتی آن میپردازد. ضمن معرفی دو خوانش رقیب از این اصول که یکی جایگاه قابل اعتنایی برای این اصول قائل نیست و آن را جزء اساسی منظومۀ معرفتی دکارت نمیداند و دیگری این اصول را هم دائمی و هم همگانی میانگارد، تبیین مورد نظرمان را از قلمرو معرفتی و همینطور قلمرو ...
بیشتر
این مقاله به مجموعۀ اصول چهارگانۀ موسوم به اخلاق موقت دکارت و برخی لوازم معرفتی آن میپردازد. ضمن معرفی دو خوانش رقیب از این اصول که یکی جایگاه قابل اعتنایی برای این اصول قائل نیست و آن را جزء اساسی منظومۀ معرفتی دکارت نمیداند و دیگری این اصول را هم دائمی و هم همگانی میانگارد، تبیین مورد نظرمان را از قلمرو معرفتی و همینطور قلمرو انسانی این اصول بهدست دهیم. گام نخست، ارائۀ تقریری مختار از نسبت این اصول با دو عنصر کلیدی اندیشۀ دکارت؛ یعنی شک و روش است و بر پایۀ آن به مفهوم مقطعی یا موقت بودن این اصول پرداختهایم؛ مفهومی بدواً عادی با نتایج و الزاماتی نسبتاً متفاوت. برآنم که این منظومۀ موسوم به موقت، سرشتی معرفتی دارد نه زمانی؛ زمان هم تابع رخدادهای حوزۀ فاهمه است. همچنین در عین استدلال بر اینکه نمیتوان این اصول را همواره موقتی دانست نشاندادهام که ایدۀ برخی شارحان مبنی بر اینکه او این اصول را از ابتدا همیشگی و همگانی میخواسته، ایدهای شاذ و غیرقابل تحمیل به متن آثار دکارت است. نشان دادهام که این اصول در شرایط معرفتی مشخص و تشریحشدهای ممکن است حضوری دائمی در عرصۀ زیست اندیشمند پیدا کنند و در شرایطی هم ممکن است در دستگاه فکری او نقض و از این راه واجد حاکمیتی موقت شوند. از جمله نتایج جانبی جایگیری و تقریر مدلّل این اصول در بافت فکری دکارت، تبیین این نکته است که انتساب وصف غیرمدلّلی مانند محافظهکاری به این اصول، نسبت به اغراض مدلّل دکارت، نسبتی پسینی و کمتر قابلاعتناست.
علیرضا فرجی
چکیده
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچهای نوین را به بحث تجربه میگشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیشگیری از خطای فلاسفه پیشین -به ویژه تجربهباوران کلاسیک- صورت گرفته است؛ به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بیواسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بیواسطه ابژهها تکیه دارد، صورت میپذیرد. پیامد ...
بیشتر
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچهای نوین را به بحث تجربه میگشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیشگیری از خطای فلاسفه پیشین -به ویژه تجربهباوران کلاسیک- صورت گرفته است؛ به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بیواسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بیواسطه ابژهها تکیه دارد، صورت میپذیرد. پیامد این برداشت، دستیابی به تجربه زنده است. بنابراین، برای هوسرل، شناخت جهان پیرامون مبتنی بر زیستههایی است که بر حیث التفاتی آگاهی استوارند. سخن گفتن از این جهان التفاتی در اندیشه هوسرل به واسطه معانی ایدئال صورت میگیرد و این دسته از معانی حول محور یک خوداستعلایی قرار دارند که مرکز کنشها و حالات التفاتی است. بنابراین، تحلیل کنش گفتاری این «خود» به شکل معناشناختی و بر پایه منطق استعلایی صورت میپذیرد و از نگرش نحوی جداست. هوسرل این تغییر جدید را در راستای تحویل بردن سوژه استعلایی به جهان اینترسابجکتیو صورت میدهد. در این پژوهش، هدف ما این است که چگونگی تاثیر معناشناسی منطقی بر گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو را مورد تحلیل قرا دهیم.