فلسفه
مصطفی عابدی جیغه
چکیده
در اندیشه هگل دانش بهعنوان یک نظام توصیف میشود. هگل همانند کانت بنیاد نظام دانش را بر مفهوم مبتنی میسازد و معتقد است آگاهی بهعنوان یک کل تنها در سایه مفهوم قابل توضیح است. او ازاینجهت، در مقابل ایدئالیسم نخبهگرای فیشته و شلینگ قرار میگیرد که معتقد بودند نظام علم را تنها بر پایه شهود عقلانی میتوان توضیح داد. حال سؤال ...
بیشتر
در اندیشه هگل دانش بهعنوان یک نظام توصیف میشود. هگل همانند کانت بنیاد نظام دانش را بر مفهوم مبتنی میسازد و معتقد است آگاهی بهعنوان یک کل تنها در سایه مفهوم قابل توضیح است. او ازاینجهت، در مقابل ایدئالیسم نخبهگرای فیشته و شلینگ قرار میگیرد که معتقد بودند نظام علم را تنها بر پایه شهود عقلانی میتوان توضیح داد. حال سؤال این است هگل چگونه با توجه به مناسبات مفهوم، میکوشد از توضیح استعلایی کانت، فیشته و حتی شلینگ گذر کند و تفسیری انضمامی از نظام علم ارائه دهد؟ برای پاسخ به این سؤال نگارنده با توسل به روش توصیفی و تحلیلی ابتدا ذات وساطت پذیر مفهوم را در اندیشه هگل آشکار میکند و سپس بهواسطه نقد تصور سوبژکتیو از مفهوم که کانت و فیشته به آن باور داشتند مفهوم را با شی فینفسه ارتباط میدهد و به این طریق شأن هستیشناختی مفهوم را در پدیدارشناسی روح هگل آشکار میکند. در نگاه هگل مفهوم امر سیالی است که از مرحله انتزاعی جوهر در ابتدای تاریخ آگاهی شروع به حرکت میکند و بهواسطه تکامل خود در فرایند پیچیده دیالکتیکی از مرحله انتزاعی جوهر به مرحله بالفعل سوژه حرکت میکند. مفهوم با این سیر از جوهر انتزاعی به سوژه بالفعل، آگاهی را از ابژه به سوژه گذر میدهد و با ایجاد نظم درونی میان سوژه و ابژه، مطلق را بهعنوان بنیاد سوژه و ابژه محقق میسازد و بهاینترتیب کل و نظام دانش را تعین میبخشد.
مهدی دهباشی
چکیده
با اینکه هگل هیچگاه عظمت فکری کانت را نادیده نگرفته و او را به بزرگی یاد می کند ولی به طور مستقیم و غیرمستقیم به نقد افکار کانت پرداخته و معتقد است که فیخته اصول فکری کانت را به شکل و قالبی انتزاعی ارائه میدهد. وی اصطلاحاتی که کانت در فلسفه خود مورد استفاده قرار داده را مخدوش و روش فلسفی او را به نوعی روش روانشناختی میداند تا روشی ...
بیشتر
با اینکه هگل هیچگاه عظمت فکری کانت را نادیده نگرفته و او را به بزرگی یاد می کند ولی به طور مستقیم و غیرمستقیم به نقد افکار کانت پرداخته و معتقد است که فیخته اصول فکری کانت را به شکل و قالبی انتزاعی ارائه میدهد. وی اصطلاحاتی که کانت در فلسفه خود مورد استفاده قرار داده را مخدوش و روش فلسفی او را به نوعی روش روانشناختی میداند تا روشی فلسفی. فلسفه کانت از نظر هگل فلسفه جامعی است دربارة فاهمه و پیش درآمدی مناسب برای فلسفه است. فلسفه طبیعت کانت رضایت بخش نیست و نامتناهی بودن زمان و مکان معقول به نظر نمیرسد.
این نکته نیز گهگاه مورد انتقاد هگل قرار میگیرد که کانت اعتبار شناخت را با شناختن قوای آن منوط میکند همانند کسی که قبل از رفتن در آب میخواهد شنا کردن را فراگیرد. کانت، از نظر هگل، با شیوهای تجربی به شرح عقل میپردازد و حدود و قغور آن را مشخص مینماید، شیوهای که خود عقل در آن نقشی ندارد و جای آن خالی است. بهطور کلی هگل واژههای کانت همچون Noumenon را بیمعنا، نقد خرد ناب او را فاقد نتیجه معقول، فلسفه اخلاق وی را صورتی بیمحتوا و فلسفه، دین او را ذهنی و فاقد هرگونه موضوع عینی معرفی مینماید. این نکته که هگل تا چه حد در نقدهای خود در این زمینه توفیق یافته، نیاز به مقالات متعددی دارد که ما در این مقاله تنها به نقد هگل در مورد تلقی کانت از مفهوم عقل، جدایی آن از دین باوری و تناقضات ناشی از نظریه او دربارهی شیء فینفسه میپردازیم و بیان موارد دیگر را به زمان مقتضی میسپاریم.