مهدی ذاکری؛ الهام عباسی
چکیده
مسئلة «اذهان دیگر» به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راه حلهای متعددی برای این مسئله مطرح شدهاست، اما این راه حلها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفة کلاسیک و سنّت فلسفة تحلیلی، هایدگر در خاستگاه این مسئله و راه حلهایی را که برای پاسخ به آن ...
بیشتر
مسئلة «اذهان دیگر» به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راه حلهای متعددی برای این مسئله مطرح شدهاست، اما این راه حلها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفة کلاسیک و سنّت فلسفة تحلیلی، هایدگر در خاستگاه این مسئله و راه حلهایی را که برای پاسخ به آن مطرح شدهاست، همچون بسیاری از مسائل معرفتشناختی دیگر، تحلیل نادرستی از انسان، جهان و رابطة میان این دو میداند. هایدگر مسئلة اذهان دیگر را از حیطة معرفتشناسی به حیطة هستیشناسی منتقل و منحل میکند. رویکرد او نشان میدهد که چطور یک مسئلة غیر واقعی و نامشروع که برخاسته از تحلیل نادرست انسان و جهان و رابطة این دو است، تبدیل به یک معضل معرفتی دامنهدار و غیرقابلحل شدهاست. هایدگر نشان میدهد نه تنها این مسئله، بلکه هر نوع مسئلة معرفتشناسانة دیگری، تنها در نوع هستیشناسی خاصی مجال بروز مییابد. سوژة خودتنهاانگار تنها در فلسفة سنّتی است که در تعیین تکلیفش با جهان و دیگران سرگردان میماند. بر اساس تحلیل او، هر انسانی همبود با دیگران است و در زندگی عملی با دیگران مواجه میشود و این مواجهه جایی برای تردید معرفتی در وجود دیگران باقی نمیگذارد.