کاظم هانی؛ رضا سلیمان حشمت
چکیده
تصور غالب راجع به فلسفه افلاطون این است که افلاطون با جدا کردن اشیاء محسوس از نمونه برتر آنها در عالم ایدهها، گام مهمی جهت شکلگیری مابعدالطبیعه برداشته است. طبق نظر افلاطون، ایدهها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل میدهند. ایدهها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. حال با توجه به این وجودشناسی ...
بیشتر
تصور غالب راجع به فلسفه افلاطون این است که افلاطون با جدا کردن اشیاء محسوس از نمونه برتر آنها در عالم ایدهها، گام مهمی جهت شکلگیری مابعدالطبیعه برداشته است. طبق نظر افلاطون، ایدهها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل میدهند. ایدهها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. حال با توجه به این وجودشناسی و معرفتشناسی بدیع، مسائل مهمی پیش میآید؛ از جمله: نحوه نسبت اشیاء محسوس با نمونه برتر خود در عالم ایدهها به چه صورت است؟ نظرگاه ارسطو مبنی بر جدایی ایدهها از اشیاء محسوس به چه میزانی پذیرفتنی است؟ فرض وجود ایدهها چه تأثیری بر نظرگاه ما راجع به انسان (دازَین) و زندگی عملی او دارد؟ در این مقاله سعی بر این است که از منظر دو فیلسوف آلمانی؛ یعنی مارتین هیدگر و هانس گئورک گادامر، پرسشهای مطرح شده را بررسی کنیم. درحالیکه هیدگر اعتقاد دارد افلاطون با طرح آموزه ایدهها، آغازگر فراموشی حقیقت در معنای ناپوشیدگی و نامستوری و در نتیجه فراموشی وجود بوده است، گادامر اعتقاد دارد تفسیر هیدگر از افلاطون و کل تاریخ مابعدالطبیعه تحت تاثیر انتقادات ارسطو بوده است. گادامر با رجوع به خود محاورات افلاطون ازیکطرف، نسبت ایدهها و اشیاء محسوس را بهروشنی توضیح میدهد و از طرف دیگر، تاکید میکند که ایده خیر در عین تعالی و پوشیدگی در تمام اعمال ما حضور دارد.
زکیه آزادانی؛ سید محمدرضا بهشتی
چکیده
این مقاله میکوشد ایدۀ آزادی در اندیشۀ هایدگر را در سه مقطع فکری او و بر اساس سه مفهوم انسان، جهان و هستی مورد بررسی قرار دهد. اگر مسئلۀ آزادی در هستی و زمان، حول محور دازاین جریان دارد و به بازگشت دازاین به ذات خودش بهمثابه امکان محض برای کسب آزادیاش میپردازد، نوشتههای بین سالهای 1928 تا 1931، مفهوم آزادی استعلایی را در ...
بیشتر
این مقاله میکوشد ایدۀ آزادی در اندیشۀ هایدگر را در سه مقطع فکری او و بر اساس سه مفهوم انسان، جهان و هستی مورد بررسی قرار دهد. اگر مسئلۀ آزادی در هستی و زمان، حول محور دازاین جریان دارد و به بازگشت دازاین به ذات خودش بهمثابه امکان محض برای کسب آزادیاش میپردازد، نوشتههای بین سالهای 1928 تا 1931، مفهوم آزادی استعلایی را در نسبت با مفهوم جهان مطرح میکنند. در اینجا آزادی بهمثابه بنیادِ هر بنیانگذاری، هرگونه مواجهه و نسبتبرقرارکردن انسان با جهان و بدینسان طرحافکنی و ساخت آن را ممکن میکند. سرانجام، از سال 1931 به بعد، مفهوم آزادی بیش از هر چیز با مفهوم هستی گره میخورد و بهمثابه شرط امکان آشکارشدن حقیقت یا نامستوری تبیین میشود. اکنون، آزادی مقدم بر هرگونه آزادی ایجابی و سلبی، بر مجالیافتگی1 برای نامستورسازی موجود دلالت میکند و انسان آزاد بهمثابۀ محل و مجال ظهور هستی معرّفی میشود.
محمدرضا اسدی؛ محد مهدی موسوس مهر
چکیده
هیدگر از نخستین متفکرانى است که در تکنولوژى به بررسى شأن وجودى تکنولوژى، روح حاکم بر آن و نسبت آن با علم جدید و هنر پرداخت. در این مقاله سعی برآن است تا تصویر دقیقتری از «ماهیت تکنولوژی» در نزد هیدگر ارائه شود و ارزیابی مناسبتری نسبت به بدبینانه یا خوشبینانه بودن فلسفه تکنولوژی او به عمل آید. به نظر هیدگر، «ماهیت تکنولوژی» ...
بیشتر
هیدگر از نخستین متفکرانى است که در تکنولوژى به بررسى شأن وجودى تکنولوژى، روح حاکم بر آن و نسبت آن با علم جدید و هنر پرداخت. در این مقاله سعی برآن است تا تصویر دقیقتری از «ماهیت تکنولوژی» در نزد هیدگر ارائه شود و ارزیابی مناسبتری نسبت به بدبینانه یا خوشبینانه بودن فلسفه تکنولوژی او به عمل آید. به نظر هیدگر، «ماهیت تکنولوژی» اصلاً چیز فنی نیست. او از معنای ابزاری تکنولوژی عبور میکند و به دنبال درک «ماهیت تکنولوژی» از طریق فرهنگ یونانی است. برای این منظور، مفهوم تکنولوژی را بر اساس تفسیر خاصی از علیت که مبتنی بر ظهور است، طرح میکند. بر این اساس، تکنولوژی نوین ظهور است اما نه اصیلترین و برترین ظهور وجود چون در آن تبیین و تفسیر و شناسایی جهان مقصود نیست بلکه مقصود تغییر جهان است. «ماهیت تکنولوژی» اگرچه بدون بشر و نسبت او با هستی موضوعیت پیدا نمیکند، اما در عین حال، چنین نامستوریای انسان را در سلطه خود میآورد و او را کنترل میکند و راه چاره برای انسان، برقراری نسبت آزاد با تکنولوژی است. این گونه فهم «ماهیت تکنولوژی» مؤید این است که هیدگر بر ضد تکنولوژی نیست، بلکه در نظر او، نباید تکنولوژی باعث غفلت انسان شود.