عباس علی وفایی
چکیده
از گذشتههای دور، افکار بلند و شخصیتهای علمی و فرهنگی فراوانی در آسیای میانه ظهور کردهاند. شهرهای بنامی چون بخارا، سمرقند، خوارزم، فرغانه، خیوه و مرو در این منطقه پناهگاه نیکی برای بالندگی علم و دانش و شخصیتهای علمی بودهاند. در این سرزمین، عرفان و تصوف و اندیشههای فلسفی جریان غالب در دورههای گوناگون بودهاند. امّا بخت با آن چنان بوده ...
بیشتر
از گذشتههای دور، افکار بلند و شخصیتهای علمی و فرهنگی فراوانی در آسیای میانه ظهور کردهاند. شهرهای بنامی چون بخارا، سمرقند، خوارزم، فرغانه، خیوه و مرو در این منطقه پناهگاه نیکی برای بالندگی علم و دانش و شخصیتهای علمی بودهاند. در این سرزمین، عرفان و تصوف و اندیشههای فلسفی جریان غالب در دورههای گوناگون بودهاند. امّا بخت با آن چنان بوده است که همواره دستخوش تغییرات سیاسی و جغرافیایی گردد. و این دگرگونی و تغییر، باعث ظهور اندیشههای جدید و کمرنگ شدن برخی از تفکرات پیشین شده است. یکی از مباحثی که در این تحولات، تغییرات و دگرگونیهای فراوانی یافته است اندیشههای فلسفی و نگاه به مکاتب فلسفی است. نمود این نگاه را در سدههای اخیر، در دو برهة زمانی بیشتر شاهدیم: نخست پس از تسلط شوروی سابق به این منطقه و چیرگی آن بر قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و برخی از سرزمینهای این منطقه، و دیگری پس از استقلال کشورهای مذکور در اواخر قرن بیستم و پدیدار آمدن جریانات جدید در آنها. این مقاله میکوشد تا از حیث تاریخی به این مسئله بپردازد، وضعیت امروز آموزش فلسفه را در آن منطقه بررسی کند و بیشتر بر ازبکستان تأکید کند، زیرا ازبکستان به جهت داشتن صبغة علمی و فرهنگی، در میان دیگر کشورهای آسیای مرکزی از اهمیت ویژهای در این خصوص برخوردار است.