میلاد نوری یالقوزآغاجی؛ مجید احسن
چکیده
اندیشة مدرن با نگاه به پیوندهای زمانی مکانی انسان و با تأکید بر علم، تکنولوژی و سعادتِ زمینی، توجه به سعادت غایی و اُخروی را بهمثابه گونهای زُهدورزی نادیده انگاشته است که ازجمله نتایجش ملالت و پوچی است. این درحالی است که در زیستجهان پیشامدرن، آدمیان با تأکید بر سعادت اخروی، اهمیت حیات و سعادت اینجهانی را نادیده انگاشته و زندگی ...
بیشتر
اندیشة مدرن با نگاه به پیوندهای زمانی مکانی انسان و با تأکید بر علم، تکنولوژی و سعادتِ زمینی، توجه به سعادت غایی و اُخروی را بهمثابه گونهای زُهدورزی نادیده انگاشته است که ازجمله نتایجش ملالت و پوچی است. این درحالی است که در زیستجهان پیشامدرن، آدمیان با تأکید بر سعادت اخروی، اهمیت حیات و سعادت اینجهانی را نادیده انگاشته و زندگی را تمرین مرگ میدانستند. دراینمیان، نه نتایج ناشی از اندیشة مدرن و نه زیستِ دلبریده از حیاتِ اینجهانی مطلوب است و این هردو به انسدادهایی میانجامد و مسئله این است که چگونه میتوان به نگرشی دست یافت که خالی از این انسدادها باشد؟ پژوهش حاضر بهروش تحلیلی-توصیفی به این مسئله عطفِ توجه کرده است. بهنظر میرسد که بر بُنیان اصالت وجود، دوگانة مذکور تصنعی و غیرواقعی است و میتوان با تأکید بر وحدت شئون و دقایق هستی، بر یگانگی جسم و اندیشه و همراستایی سعادت اینجهانی و آنجهانی تأکید کرد. حاصل آنکه بهزعم نویسندگان، راه آسمان از زمین میگذرد و آبادانی آخرت بهمثابه باطن جهانِ کنونی، تنها با آبادانی و پاسداشتِ حیاتِ کنونی میسر است.
مرتضی پویان
چکیده
تردیدی نیست که هم صدرالمتألهین و هم علامه به ضرورت فلسفی در خارج قایل هستند و فلسفه خویش را با ضرورت آغاز میکنند. اساساً ضرورت، اصل و مبنای جمیع موجودات و حقایق در عالم خارج است بلکه عین خارجیّت اشیاء است. موجودی که سهمی از ضرورت ندارد سهمی از خارجیّت و واقعیّت نیز ندارد. اما اختلاف صدرالمتألهین و علامه بدینجا بر میگردد که منشأ ...
بیشتر
تردیدی نیست که هم صدرالمتألهین و هم علامه به ضرورت فلسفی در خارج قایل هستند و فلسفه خویش را با ضرورت آغاز میکنند. اساساً ضرورت، اصل و مبنای جمیع موجودات و حقایق در عالم خارج است بلکه عین خارجیّت اشیاء است. موجودی که سهمی از ضرورت ندارد سهمی از خارجیّت و واقعیّت نیز ندارد. اما اختلاف صدرالمتألهین و علامه بدینجا بر میگردد که منشأ این ضرورت چیست و از کجا نشأت گرفته است؟ هر کدام از ایندو فیلسوف ضرورت را از یک شیئی انتزاع میکنند. صدرالمتألهین ملاک ضرورت را از وجود و علامه از اصل واقعیت اشیاء میگیرد. به عبارت دیگر مبنای ضرورت فلسفی اشیاء نزد صدرالمتألهین وجود و نزد علامه اصل واقعیّت است. صدرالمتألهین فلسفه را با وجود شروع میکند و علامه با اصل واقعیّت اشیاء آغاز میکند. در این مقاله نخست پیرامون این موضوع میپردازیم که فرق منشأ انتزاع ضرورت فلسفی نزد صدرالمتالهین و علامه از کجا نشأت گرفته و سپس چه ثمرات و آثار عینی و فلسفی بر این دو نظر مترتّب میشود و هدف ما در این مقاله آن است که اختلافات میان ایندو نظر را به تفصیل و جزئیات مطرح کنیم.
عبدالعلی شکر؛ صدیقه میرزایی
دوره 12، شماره 45 ، فروردین 1395، ، صفحه 65-78
چکیده
پذیرش و اثبات اصالت وجود، مستلزم پذیرش مجعولیت وجود است. به همین جهت، اصالت وجود با مجعولیت آن در تلازم است؛ هرچند این دو مسئله تفاوتهایی دارند. مطابق مبانی حکمت متعالیه، ملاک مجعولیت وجود بر پایۀ رابط بودن آن تعیین میشود. رابط بودن وجود به معنای «وابستگی صرف به غیر» است. آنچه به علت خود تعلق محض دارد، مجعول واقعی آن نیز ...
بیشتر
پذیرش و اثبات اصالت وجود، مستلزم پذیرش مجعولیت وجود است. به همین جهت، اصالت وجود با مجعولیت آن در تلازم است؛ هرچند این دو مسئله تفاوتهایی دارند. مطابق مبانی حکمت متعالیه، ملاک مجعولیت وجود بر پایۀ رابط بودن آن تعیین میشود. رابط بودن وجود به معنای «وابستگی صرف به غیر» است. آنچه به علت خود تعلق محض دارد، مجعول واقعی آن نیز به شمار میرود. در مکتب صدرایی، وجود رابط به این معنا جایگاه متفاوتی با وجود رابط در قضایا دارد. اما در اندیشۀ کانت، به رابط بودن وجود در قضیۀ حملیۀ حصر توجه شده است. وی به قصد نقادی برهان وجودی آنسلم، بر این باور است که وجود در قضیه، هیچ افزایشی در مفهوم موضوع ایجاد نمیکند؛ بلکه تنها نقش رابط را دارد. ملاک محمولیت در قضیه، فزون بخشی است که در وجود رابط دیده نمیشود. این وجود رابط که به کلام صدرالمتألهین شباهت دارد، غیر از آن چیزی است که ملاک مجعولیت در حکمت متعالیه تحقیق شده است. ملاصدرا به نوع دیگری از وجود رابط پرده بر میدارد که از تحلیل اصل علیت به دستآورده است و بر اساس آن تمام ممکنها را عین ربط به ذات حق میداند. ایشان در حوزۀ قضایا، علاوه بر قضیۀ مرکبه، هلیۀ بسیطه را نیز میپذیرد که محمول آن وجود است. کانت این دسته از قضایا را بی معنا میداند و گزارۀ «خدا وجود دارد» را ترکیبی و تحلیلی نمیشناسد، اما ملاصدرا آن را مفاد ثبوت الشیء قرار میدهد به گونهای که اگر افزایشی در موضوع ایجاد نمیکند، به دلیل ماهیت نداشتن ذات حق و اصیل بودن وجود است.
رضا اگبریان؛ املی نویگلیز
چکیده
اگرچه ملاصدرا و یاکوب بوهم پیرو دو سنت متفاوت هستند و به رغم آنکه یاکوب بوهم پرورشیافتۀ حوزه فلسفه نیست، یک تجربه عمیق مشابه منجر شد آنها پایههای مفهومی از انسان را بنا کنند که از ابعاد بسیاری به هم شباهت دارد. مسئله رابطۀ میان جسم و روح بشر به ما امکان میدهد برخی از این شباهتها را به ویژه با توجه به هدف زندگی دنیوی انسان در پرتو ...
بیشتر
اگرچه ملاصدرا و یاکوب بوهم پیرو دو سنت متفاوت هستند و به رغم آنکه یاکوب بوهم پرورشیافتۀ حوزه فلسفه نیست، یک تجربه عمیق مشابه منجر شد آنها پایههای مفهومی از انسان را بنا کنند که از ابعاد بسیاری به هم شباهت دارد. مسئله رابطۀ میان جسم و روح بشر به ما امکان میدهد برخی از این شباهتها را به ویژه با توجه به هدف زندگی دنیوی انسان در پرتو معاد درک کنیم. در هر دو مورد، زندگی دنیوی به انسان امکان میدهد جسم اُخرویاش را به طور فزایندهای رشد دهد؛ این جسم اُخروی همان چیزی است که پس از مرگ جسم مادی در جهان دیگر به حیات خود ادامه میدهد. با این حال، ملاصدرا بر مبنای نظریهاش دربارۀ اصالت و وحدت وجود، و نیز تشکیک، مفهومی از رابطۀ میان روح و جسم را مطرح میکند که به وحدت ژرف آن دو اشاره دارد؛ وی در ضمن، مفهوم اساسی تصور خلاقانه را معرفی میکند، حال آنکه بوهم رابطۀ میان روح و جسم را در چارچوب هستی شناختی خودش در نظر میگیرد، که مشخصۀ آن تضاد دائمی اضداد است. با این حال، از منظر هر دوی آنها جسم حائز اهمیت فراوان است، زیرا اگرچه مکان وسوسههای دائمی است و میتواند موجب سقوط انسان شود، اما در ضمن، گذشته از همه چیز، «مأمنی» است که روحی آسمانی را در خود جای میدهد. این «جسم اُخروی» پس از مرگ جسم مادی باقی میماند و به شکل افکار و اعمال زندگی دنیوی فرد میشود. این دیدگاه موجب شد این دو فیلسوف به بعد فردی رستاخیز و اهمیت فرد توجه کنند.