علی اکبر احمدی افرمجانی؛ احمد رحمانیان
چکیده
این مقاله به بررسی مسئلۀ وجودشناسانة ارزش هنر در فلسفة نلسون گودمن میپردازد، به عبارت دیگر، این مسئله که ’طبق نظریۀ شناختگرایی گودمن، روابط میان ویژگی (های) ارزشمند یک اثر هنری با خود آن اثر از چه نوع است؛ در وهلة اول، از طریق بررسیِ (1) انواع روابط میان ویژگیهای ارزشمند اشیاء با خود آنها، (2) انواع روابط میان ویژگیهای ...
بیشتر
این مقاله به بررسی مسئلۀ وجودشناسانة ارزش هنر در فلسفة نلسون گودمن میپردازد، به عبارت دیگر، این مسئله که ’طبق نظریۀ شناختگرایی گودمن، روابط میان ویژگی (های) ارزشمند یک اثر هنری با خود آن اثر از چه نوع است؛ در وهلة اول، از طریق بررسیِ (1) انواع روابط میان ویژگیهای ارزشمند اشیاء با خود آنها، (2) انواع روابط میان ویژگیهای ارزشمند آثار هنری با خود آثار، و (3) موضع گودمن دربارة مسئلة دستوری ارزش هنر، مقدمات حل مسئلة فوق را فراهم میکند. و در وهلة بعد، معلوم میسازد که گرچه گودمن در مسئلة دستوریِ ارزش هنر یک شناختگرا شمرده میشود، و موضع شناختگرایی در مسئلهی وجودشناسانة، یک موضع ضدذاتگرایانه است، اما چنین نیست که ضدذاتگراییِ او دقیقاً واجد همان مؤلفههایی باشد که شناختگرایی بدانها قائل است. گودمن، در این باور که ارزشِ شناختی اسناد شده به هنر، (1) متکثر است و (2) خاص هنر نیست، با شناختگرایی همقول است. اما در این که این ارزش (3) میان همهی آثار هنری مشترک است و (4) رابطۀ میان آن با خود آثار از نوعِ درونی است با شناختگرایی اختلاف دارد. با این حال، این اختلاف که گودمن را به موضع ذاتگرایی نزدیک میکند سبب عدول وی از موضع ضدذاتگرایی نمیشود، زیرا هرچند به اشتراک ارزشِ شناختی در میان همۀ آثار هنری قائل است، اما، این ارزشِ مشترک را خاص هنر نمیداند.
سهیلا منصوریان؛ امیر نصری
چکیده
از منظر ژان بودریار، رویکرد پساتجدد با غلبۀ رمزگان، نشانه ها و جایگزین کردن مصرف به جای تولید، در فضای زندگی روزمره، روندی را آغاز کرده که در پی آن، نه تنها شعار فردیت انسان معاصر و ایجاد فرصت برای عرضۀ خواستهای او محقق نشده است، بلکه در این فضای اشباع شده از نشانههای رسانهای، هنر، سیاست، مذهب و اقتصاد، واقعیت بیرونی خود را ...
بیشتر
از منظر ژان بودریار، رویکرد پساتجدد با غلبۀ رمزگان، نشانه ها و جایگزین کردن مصرف به جای تولید، در فضای زندگی روزمره، روندی را آغاز کرده که در پی آن، نه تنها شعار فردیت انسان معاصر و ایجاد فرصت برای عرضۀ خواستهای او محقق نشده است، بلکه در این فضای اشباع شده از نشانههای رسانهای، هنر، سیاست، مذهب و اقتصاد، واقعیت بیرونی خود را به عنوان حوزههایی مجزا و انضمامی، از دست دادهاند و با مفهوم سوژه در افق غلبۀ رسانه، محو و ناپدید شدهاند.این رویکرد به زعم بودریار در قالب بازی و با استفاده از مفهوم عام هنر شکل گرفته است. با این تفاوت که دیگر هنر به شاخصهای مجزا از سیاست، مذهب و اقتصاد، اطلاق نمیشود، هنر در معنایی عام، به شیوه و روشی استحاله مییابد که در پرتو آن، زشت و زیبا، خوب و بد و درست و نادرست از مراجع خود؛ یعنی اخلاق، دین، اقتصاد و اثر هنری، رخت بربسته، همراه سوژه در انتهای مسیر، از بین میروند.