عامر قیطوری؛ حمید طاهری؛ جعفر میرزایی
چکیده
مطالعه حاضر بر آنست تا آراء شاعر و عارف ایرانی یعنی مولوی در باب تفکر فلسفی را در چارچوبی نوین و در کنار یکی از فلاسفه بنام فرانسوی یعنی ژاک دریدا مورد مداقه قرار دهد. آنچه این دو را می تواند به گونه ای به یکدیگر پیوند دهد برخورد نقادانه با ادعاهای بنیادین فلاسفه در دسترسی به حقیقت است. نزد هر دو عقل محصور در جهان مادی یا گرفتار در دلالتهای ...
بیشتر
مطالعه حاضر بر آنست تا آراء شاعر و عارف ایرانی یعنی مولوی در باب تفکر فلسفی را در چارچوبی نوین و در کنار یکی از فلاسفه بنام فرانسوی یعنی ژاک دریدا مورد مداقه قرار دهد. آنچه این دو را می تواند به گونه ای به یکدیگر پیوند دهد برخورد نقادانه با ادعاهای بنیادین فلاسفه در دسترسی به حقیقت است. نزد هر دو عقل محصور در جهان مادی یا گرفتار در دلالتهای لایتناهی متن دریدایی، باید به محدودیت های خود اعتراف نماید با این تفاوت که مولوی با انتقاد از عقل محاسبه گر راه را بر گونه ای دیگر از معرفت، یعنی عشق، دل و وحی می گشاید حال آنکه برای دریدا بیرون از چارچوب عقلی، هیچ چارچوب یا ابزار دیگری متصور نیست. به همین دلیل روش او در نقد آثار فلسفی تا آخر یک روش عقلی – فلسفی باقی می ماند. به رغم این مدعا در همین اقرار به محدودیت های روش فلسفی است که دریدا در برابر حقیقت ایمان سر تعظیم فرو می آورد و با چشمان سرشار از اشک خدا را می خواند.